اي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست

شاعر : سنايي غزنوي

بر گرد بنده‌وار به گرد مقام دوستاي پيک عاشقان گذري کن به بام دوست
آن بار و بارنامه و آن احتشام دوستگرد سراي دوست طوافي کن و ببين
بر زن به زلف پر شکن مشکفام دوستخواهي که نرخ مشک شکسته شود به چين
چون کم ز ديم خويشتن از بهر کام دوستبرخاست اختيار و تصرف ز فعل ما
زآنجا ميار هيچ خبر جز پيام دوستخواهي که بار عنبر بندي تو از سرخس
همراه خويش کن به سوي ما سلام دوستخواهي که کاروان سلامت بود ترا
تا همچو من نژند نماني به دام دوستبر دانه‌هاي گوهر او عاشقي مباز
تا بر سرش نهم به عزيزي چو نام دوستبا خود بيار خاک سر کوي او به من
بهتر ز توتيا نبود گرد گام دوستبينا مباد چشم من ار سوي چشم من
اي من رهي غربت و اي من غلام دوستگر دوست را به غربت من خوش بود همي
بي کام بادم ار کنم آن جز به کام دوستاز مال و جان و دين مرا ار کام جويد او